loading...
بهترین رمان ها
آخرین ارسال های انجمن
Past grief بازدید : 823 سه شنبه 07 آبان 1392 نظرات (0)

…(زهرا)
با ناراحتی چشماشو بست و سرشو به ستونِ نمناکِ پشتِ سرش تکیه داد ..
گوشیش روبروش بود … میدید که چند بار تا حالا زنگ خورده ..
اما با این دستای بسته و دهن بسته چطوری میخواست جواب تلفنا رو بده و بگه که کجاست ..
به سینی که جلوش قرار داشت نگاه کرد ..چند ساعتی میشد که این سینی جلوش بود …
نون و پنیر و آب …به پنیر نگاه کرد ..مطمئن بود کپک زده …
نون هم همینطور..
آب هم نمیتونست بخوره .. بیشتر به شیر کاکائو شبیه بود تا آب …
با انزجار روشو برگردوند … اون که اینها رو نمیخورد..اگرم میخواست بخوره با این دهن و دستای بسته …خودشم نمیدونست چطوری باید میخورد …

 

 

 

سلام دوست عزیز لطفا برای استفاده از امکانات سایت در سایت عضو شوید با تشکر مدیر کل
براي نمايش ادامه اين مطلب بايد عضو شويد !
نام کاربری :
رمز عبور :
تکرار رمز :
موبایل :
ایمیل :
نام اصلی :
کد امنیتی :
 
کد امنیتی
 
بارگزاری مجدد

اگر قبلا ثبت نام کرديد ميتوانيد از فرم زير وارد شويد و مطلب رو مشاهده نماييد !
ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 110
  • کل نظرات : 17
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 503
  • آی پی امروز : 45
  • آی پی دیروز : 27
  • بازدید امروز : 48
  • باردید دیروز : 45
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 14
  • بازدید هفته : 170
  • بازدید ماه : 141
  • بازدید سال : 4,976
  • بازدید کلی : 174,765